کسی را به دنبال نخود سیاه فرستادن به معنی دست به سر کردن اوست. یعنی شخصی را دنبال چیزی بفرستی که گیر نمی آید تا برود و حالا حالا ها از سر باز شود....
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
4 راز شگفت انگیز گوگل که در آموزش های سئو به شما نمی گویند | 0 | 33 | fns4565 |
آموزش تصویری ایمیل مارکتینگ نیوسئو | 0 | 91 | staran |
قیمت سیمان تهران وانتی در امین مصالح | 0 | 71 | dehghan |
آموزش تولید محتوا برای اینستاگرام | 0 | 77 | saeid1989 |
انتخاب ترکیب رنگ مناسب وب سایت | 0 | 82 | narges-sh |
رپورتاژ آگهی در برترین سایت آموزش سئو ایران - نیوسئو | 0 | 182 | fns4565 |
کتاب آموزش سئو سایت - امیر قمصری | 0 | 135 | fns4565 |
سئو سایت | 0 | 145 | fns4565 |
قانون جذب ثروت | 0 | 137 | fns4565 |
قانون جذب عشق | 0 | 127 | fns4565 |
میکروب ها | 2 | 1100 | amin94 |
کسی را به دنبال نخود سیاه فرستادن به معنی دست به سر کردن اوست. یعنی شخصی را دنبال چیزی بفرستی که گیر نمی آید تا برود و حالا حالا ها از سر باز شود....
در ساعت 3:40 بامداد روز 21 ژوئن (اول تیرماه) هزاران نفر در استون هنج جمع شدهاند تا شاهد پدیدهای باشند که به مناسبت آن در طول قرنها در دشت سالیسبری جشن برپا شده است: طلوع آفتاب در آغاز تابستان (بلندترین روز سال.)
مردم دوران باستان همراه با کاهنان سفیدپوش منتظر لحظه طلوع آفتاب
میماندند تا اولین پرتوهای خورشید در افق پدیدار شود و روی سنگ پاشنه
(Heel Stone) بتابد. اما ابهامات جدی درخصوص ابعاد دیگر آیین گرامیداشت
زمان وجود دارد.
باستانشناسان بسیاری از باورهای قدیمی را به چالش
کشیدهاند - از ارتباط این بنا با طلوع آفتاب در آغاز تابستان تا
نظریههایی راجع به اهداف سازندگان اصلی بنا - و نظریهای جدید مطرح
کردهاند که اصلا چرا این بنا ساخته شده است.
مدتهاست نادرستی
بسیاری از موضوعاتی که درباره استون هنج مطرح میشود، آشکار شده است.
کاهنان در ساخت این بنا نقشی نداشتهاند و صرفا برای مراسم مذهبی از آن
بهره میبردهاند. در واقع، تفکر کنونی بر این اساس است که نه کاهنان و نه
هیچکس دیگری در ساخت استون هنج نقشی نداشتهاند.
در طول 5هزار سال
اخیر ساختارهای مختلفی در همین مکان و هر یک پیچیدهتر از دیگری ایجاد شده
است. آنچه در ابتدا وجود داشت یک «هنج» ساده یا خندق مدور بود که یک
راهآب داشته و در طول هزار سال بعد توسط دو حلقه از سنگهای ایستاده و
متحدالمرکز احاطه شد. (احتمالا برای ساخت آن از 80 قطعه سنگ آتشفشانی باریک
به نام سنگ آبی استفاده کردند.)پس از گذشت 500 سال یا بیشتر بنا شکل نعل
اسبی به خود گرفت و سنگهای «سارسن تریلیتون» هر یک به وزن 25تن به آن
اضافه شد. هر مرحله از ساخت بنا راز و رمزهای خاصی به همراه داشت.
علت
ساخت خندق اولیه چه بود؟ چرا در هزاره بعدی دو حلقه از سنگهای آبی به آن
افزوده شد - و چگونه این سنگها از محلی که 380 کیلومتر دورتر از بنا بوده -
آن هم قبل از اختراع چرخ - حمل شده است؟ چرا ساختار استون هنج به گونهای
است که به نظر میرسد با پدیده های نجومیدر ارتباط است؟
از ویژگیهای این اثر تاریخی میتوان به ارتباط با پدیدههای آسمانی از
چرخه ماه (هلال تا بدر) تا سیکل پیچیده خسوف و کسوف اشاره کرد.
این
ایده که استون هنج یک رصدخانه نجومی پیچیده است در میان عامه مردم پذیرفته
شده اما باستانشناسان معتقدندکه هنوز ابعاد ناشناختهای در این بنا نهفته
است.
به نظر میرسد حتی استون هنج اولیه که فقط یک خندق مدوربه قطر
100 متر و یک راهآب بوده، در بررسی برخی از پدیدههای آسمانی کاربرد داشته
است. اما چطور؟ یکی از کاربردهای آن در برگزاری مراسم مذهبی بوده است. اما
در سال 1995 ستارهشناس بریتانیایی، دکتر دونکن استیل نظریهای متفاوت
ارائه کرد: اساسا استون هنج به منظور پیشبینی فجایع کیهانی ساخته شده است.
حتی
اگر استون هنج اولیه فقط یک «سیستم هشداردهنده» پدیدههای کیهانی بوده
باشد، در زمان تکمیل مرحله نهایی ساخت آن، خطر شهابسنگها به کلی از بین
رفته بود. پس هدف از ادامه ساخت آن چه بود؟
باز هم نظریههای متعددی
در این زمینه وجود دارد. برخی از محققان بر این باورند که نشانههایی از
وجود سایر فرهنگها در همان زمان و در اطراف استون هنج وجود دارد.
تعداد
زیادی از باستانشناسان معتقدند که ارتباط میان استون هنج و روز اول
تابستان بیش از حد مورد توجه قرار گرفته است. به اعتقاد این گروه از
باستانشناسان، دیدگاه سنتیای که در خصوص اهمیت بناهای تاریخی وجود دارد
ممکن است دقیقا برعکس حقیقت نهفته در آن باشد.
به هر حال طراحی
پیچیده استون هنج نشان میدهد که طراحان آن به دنبال موضوعی فراتر از غروب
آفتاب در آغاز زمستان بودهاند. سنگ دوقلو و ساختار نعل اسبی ممکن است
نشانهای از شیء آسمانی دیگری باشد که در آسمان شب قابل رویت است: ماه.
در
مطالعاتی که نتایج آن در سال گذشته منتشر شد، نگاهی نو به این بنای تاریخی
شده و آن عبارت است از تغییر زاویه دید از هیل استون به استون هنج. [از
بیرون به درون بنا] با نگاهی از این زاویه درمییابیم سنگهای سارسن
تریلیتون در وسط استون هنج مانند «پنجره»هایی هستند که موقعیت خورشید و ماه
را در آسمان زمستان نشان میدهند. در حالی که ماه هر چهار هفته یک بار
مسیر خود را در آسمان تقریبا تکرار میکند، خورشید فقط یک بار در سال در
نقطه مناسب خود قرار میگیرد؛ لحظه غروب در آغاز زمستان.
به هر حال
به نظر میرسد سازندگان استون هنج چرخه دیگری را هم مدنظر داشتهاند که هر
19 سال یک بار تکرار میشود. شب یلدا همزمان با عدم رویت ماه در آسمان
خواهد بود و بلندترین و تاریکترین شب سال رقم میخورد. در چنین شبی، تعداد
ستارگان بیشتری و به مدت طولانیتری قابل رویت هستند. این رویداد ممکن است
نشانه شروع مراسم یادبود اجداد و پیشینیان بوده باشد؛ با نمادی از ستارگان
بیشماری که در این شب طولانی در آسمان قابل مشاهده هستند.
تصور
اینکه مردم دوران ماقبل تاریخ چنین دانش عمیقی در زمینه نجوم داشتهاند،
باورنکردنی است. اما باستانشناسان مطمئن هستند که سازندگان استون هنج به
خوبی از چرخه 19ساله ماه آگاه بودهاند و گواه این مدعا 19 قطعه سنگ آبی
است که به دقت چیده شدهاند.
به هر حال شواهد کشف شده تا به امروز
حاکی از آن است که محققان در آستانه دستیابی به موفقیتی بزرگ در درک معمای
استون هنج قرار دارند.
کتاب وینیچ کتابی دستنویس متعلق به قرون وسطی است که مشخص نیست با چه خط و زبانی نوشته شده است. بیش از صد سال است که بسیاری از افراد در سرتاسر دنیا برای شکستن کد این دست نوشته تلاش کردند ولی هیچکدام موفق به فهمیدن آن نشدند! تصاویری که در ورقهای باقیمانده از این کتاب دیده میشود نشان میدهد که کتاب در زمینه داروسازی و درمان بیماریها، ستاره شناسی و علوم رمز آمیز و پنهانی میباشد.
برای دیدن بقیه مطلب بر روی ادامه مطلب کلیک کنید.
در یک دهکده ای دور افتاده دو تا دوست زندگی می کردند. یکی از اونها جانسون و دیگری پیتر بود. این دو تا از کودکی با هم بزرگ شده بودند. آنقدر این دو دوست رابطه خوبی با هم داشتند که نصف اهالی دهکده فکر میکردند که ِاین دو نفر با هم برادرند. با این حال که هیچ شباهتی به هم نداشتند. اما این حرف اهالی نشان از اوج محبتی بود که بین این دو نفر وجود داشت. همیشه پیتر و جانسون راز دلشون رو به همدیگه میگفتند و برای مشکلاتشون با همدیگه همفکری میکردند و بالاخره یه راه چاره براش پیدا می کردند. اما اکثر اوقات جانسون این مسائل رو بدون اینکه پیتر بدونه با دوستای دیگه اش در میان میگذاشت.
وقتی پیتر متوجه این کار جانسون می شد ناراحت می شد اما به روش هم نمی آورد. چون آنقدر جانسون رو دوست داشت که حاضر نبود حتی برای یک دقیقه تلخی این رابطه رو شاهد باشه. به خاطر همین احترام جانسون رو نگه می داشت و باز هم مثل همیشه با اون درد دل می کرد. سالها گذشت و پیتر ازدواج کرد و رفت سر خونه زندگیش، اما این رابطه همچنان ادامه داشت و روز به روز عمیق تر می شد. یه روز پیتر می خواست برای یه کار خیلی مهم با خانواده اش بره به شهر. به خاطر همین اومد و به جانسون گفت من دارم می رم به طرف شهر، اما اگه امکان داره این کیسه پول رو توی خونت نگهدار تا من از شهر برگردم.
جانسون هم پول رو گرفت و رفیقش رو تا دروازه خروجی بدرقه کرد. وقتی داشت به خونه برمی گشت، سر راه رفت پاتوق خودش و شروع کرد با دوستاش تفریح کردن. هوا دیگه داشت کم کم تاریک می شد و جانسون با دوستاش می خواست خداحافظی کنه. اما دوستاش گفتن هنوز که زوده چرا مثل هر شب نمی ری؟ اونم گفت که پولهای پیتر توی خونست و باید زودتر بره خونه و از پولها مراقبت کنه. خلاصه خداحافظی کرد و رفت. وقتی رسید خونه سریع غذاشو خورد و رفت توی اتاقش. پولها رو هم گذاشت توی صندوقش و گرفت تخت تخت خوابید. بی خبر از اتفاقی که در انتظارش بود ...
بله درست حدس زدید. چند نفر شبونه ریختن توی خونه و پولها رو با خودشون بردند! جانسون صبح که از خواب بیدار شد متوجه این موضوع شد و از ناراحتی داشت سكته می كرد ! تمام زندگیش رو هم اگه می فروخت نمی تونست جبران پولهای دزدیده شده رو بكنه. از ناراحتی لب به غذا هم نزد. دم دمای غروب بود که دید صدای در میاد. در رو که باز کرد دید پیتر اومده تا پولها رو با خودش ببره. وقتی جانسون ماجرا رو براش تعریف کرد، پیتر به جای اینکه ناراحت بشه و از دست جانسون عصبانی باشه، شروع کرد به خندیدن و گفت می دونستم، می دونستم که بازم مثل همیشه نمی تونی جلوی زبونت رو بگیری. اما اصلاً نترس. چون من فکرشو می کردم که این اتفاق بیافته. به خاطر همین چند تا سکه از آهن درست کردم و توی اون کیسه ریختم و اصل سکه ها رو توی خونه خودم نگه داشتم و چون می دونستم که کسی از این موضوع با خبر می شه و تو به همه می گی که سکه ها پیش تو بوده، خونه من امن تر از تو بود. الآن هم اصلاً نگران و ناراحت نباش شاید از دست من و این رفتارم ناراحت بشی، اما این درسی برات می شه که همیشه مسائلی رو که دیگران با تو در میون میگذارند توی قلبت محفوظ نگه داری و به شخص ناشناسی راز دلت رو بازگو نكنی ...
سالها گذشت و جانسون از اون اتفاق درس بسیار بزرگی گرفت. اینکه راز دیگران مثل راز دل خودش می مونه و باید برای حفظ اون راز تلاش کنه. همونطور که خودش از فاش شدن راز دلش ناراحت می شه دیگران هم از این موضوع امكان داره تحت تاثیر قرار بگیرند و چه بسا موجب سلب اطمینان و تیرگی رابطه دوستی هم بشود. بطوریكه صداقت و صفای دل شما نباید تحت هیچ شرایطی موجبات آسیب و نگرانی شما را فراهم نماید